هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که به موضوع عشق به عنوان نیروی حیات‌بخش و اکسیر بقا می‌پردازد. شاعر از عشق به عنوان عنصری یاد می‌کند که تمام جهان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و سعادت و امید را به ارمغان می‌آورد. همچنین، متن به مفاهیمی مانند بی‌خودی، فنا، و سفر روحانی اشاره دارد.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات و استعاره‌های به کار رفته نیاز به دانش ادبی و تجربه زندگی بیشتری دارند.

غزل شمارهٔ ۲۱۵۱

عشق است که اکسیر بقا خاک در اوست
از هر دو جهان سیر شدن ماحضر اوست

عشق است همایی که سعادت نظر اوست
افشاندن بال از دو جهان بال و پر اوت

هر چند ندارد صدف آن گوهر نایاب
هر دل که شود آب، محیط گهر اوست

هر چند که در رخنه دل گوشه نشین است
گردون یکی از حلقه به گوشان در اوست

هر چند که چون سرو روان میوه ندارد
امید جهان سایه نشین شجر اوست

هر چند که دل قطره خونی است ازین بحر
سرسبزی افلاک ز آب گهر اوست

دستی که در آغوش هوس حلقه نگردد
گستاخ تر از زلف به موی کمر اوست

از سینه هر کس شنوی ناله زاری
از خویش بروی آی که آواز در اوست

بی عشق، دل از هر دو جهان سرد نگردد
این فیض ز تأثیر نسیم سحر اوست

از حوصله هر دو جهان، گرد برآرد
این نشأه که در ساغر اول نظر اوست

مویی که شود سلسله گردن شیران
در حلقه زنار میانان کمر اوست

هر تار ز پیراهن فانوس کمندی است
گستاخی پروانه نه از بال و پر اوست

در بیخودی آویز که در عالم هستی
سود دو جهان در سفر بی خطر اوست

صائب خبر یوسف گم کرده خود را
از بی خبری پرس که صاحب خبر اوست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.