۲۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۵۲

گفتار تو شهدی است که جانها مگس اوست
رفتار تو سیلی است که دل خار و خس اوست

هر ناله که از دل ز سر صدق برآید
صبحی است که تسخیر جهان در نفس اوست

نخلی که برآرنده خود را نشناسد
سر پیش فکندن ثمر پیشرس اوست

هر چند که از محمل لیلی اثری نیست
صد بادیه پر شور ز بانگ جرس اوست

با هر که کسی نیست به جز بیکسی او را
صائب به ادب باش که بی گفت، کس اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.