هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و جنون ناشی از آن سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که در پنجه‌ی عشق اسیر شده و رگ و ریشه‌ی جانش در دست معشوق است. شاعر از تغییرات درونی خود و تأثیر عشق بر زندگی‌اش می‌گوید و احساس می‌کند که روزگارش به شب‌های قدر تبدیل شده است. او از رشک و درد عشق می‌نالد و اشاره می‌کند که آینه‌ی دلش از غم تیره شده است. در نهایت، شاعر بیان می‌کند که تاب سخن سخت از معشوق را ندارد و از هوا نیز سنگ گرفته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'خون می‌خلدم در جگر از رشک' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۲۱۵۹

از شش جهتم همچو شرر سنگ گرفته است
این بار جنون سخت به من تنگ گرفته است

در پنجه شیرست رگ و ریشه جانم
تا شانه سر زلف تو در چنگ گرفته است

زان چهره گلرنگ خط سبز دمیده است؟
یا آینه بینش من زنگ گرفته است

ایام حیاتم شب قدرست سراسر
تا دل ز من آن طره شبرنگ گرفته است

خون می خلدم در جگر از رشک چو نشتر
تیغ تو ز خون که دگر رنگ گرفته است؟

چون گوشه نگیرم ز عزیزان، که مکرر
از آب گهر آینه ام زنگ گرفته است

تاب سخن سخت ز معشوق ندارد
صائب که مکرر ز هوا سنگ گرفته است
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.