۲۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۶۵

از عشق دلی نیست که زخمی نچشیده است
این سیل سبکسیر به هر کوچه دویده است

ای غنچه خندان به حیا باش که شبنم
آواز شکر خنده گل را نشنیده است

در بردن دل اینهمه تعجیل چه لازم؟
این طور زلیخا پی یوسف ندویده است

در صاف خموشی نبود درد ندامت
دندان تأسف لب ساغر نگزیده است

صائب نفس مشک فشان تو مکرر
از مغز غزالان ختن عطسه کشیده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.