هوش مصنوعی:
این شعر از صائب تبریزی بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره تنهایی، رنج، ناامیدی و بیپناهی است. او خود را مانند سروی بیبرگ، پرندهای سوخته، تیغی فرسوده و سیل بیهدف توصیف میکند که در دنیای غریب تنهاست و هیچ راهنمایی جز کشش دریا ندارد. شاعر از خجلت در برابر دیگران، دردهای بیپایان و امیدهای از دست رفته میگوید و تأکید میکند که هیچ داغی بر دلش نمانده که نسوزد. در نهایت، او به بیخبری از عزیزان و زندانی بودن در فراموشی اشاره میکند، اما با این حال، شعرش سرشار از فیض و گوهر است.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مضامین عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان کمسنوسال دشوار است. همچنین، مفاهیمی مانند ناامیدی، تنهایی و رنج نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد تا خواننده بتواند ارتباط مناسبی با آن برقرار کند.
غزل شمارهٔ ۲۱۸۵
چون سرو به غیر از کف افسوس برم نیست
از توشه به جز دامن خود بر کمرم نیست
بال و پر من چون شرر از سوختگان است
هر جا نبود سوخته ای بال و پرم نیست
چون تیغ، مرا سختی ایام فسان است
هر سنگ، کم از دست نوازش به سرم نیست
چون سیل درین دامن صحرای غریبی
غیر از کشش بحر دگر راهبرم نیست
از فرد روان خجلت صد قافله دارم
هر چند به جز درد طلب همسفرم نیست
چون آینه و آب نیم تشنه هر عکس
نقشی که ز دل محو شود در نظرم نیست
هر کس که مرا دید چو من سوخته دل شد
داغی که نسوزد جگری بر جگرم نیست
چون غنچه تصویر، دلم جمع ز تنگی است
امید گشایش ز نسیم سحرم نیست
از دست عنان داده تر از موج سرابم
هر چند که از منزل و مقصد خبرم نیست
زندان فراموشی من رخنه ندارد
در مصرم و هرگز ز عزیزان خبرم نیست
صائب همه کس می برد از شعر ترم فیض
استادگی بخل در آب گهرم نیست
از توشه به جز دامن خود بر کمرم نیست
بال و پر من چون شرر از سوختگان است
هر جا نبود سوخته ای بال و پرم نیست
چون تیغ، مرا سختی ایام فسان است
هر سنگ، کم از دست نوازش به سرم نیست
چون سیل درین دامن صحرای غریبی
غیر از کشش بحر دگر راهبرم نیست
از فرد روان خجلت صد قافله دارم
هر چند به جز درد طلب همسفرم نیست
چون آینه و آب نیم تشنه هر عکس
نقشی که ز دل محو شود در نظرم نیست
هر کس که مرا دید چو من سوخته دل شد
داغی که نسوزد جگری بر جگرم نیست
چون غنچه تصویر، دلم جمع ز تنگی است
امید گشایش ز نسیم سحرم نیست
از دست عنان داده تر از موج سرابم
هر چند که از منزل و مقصد خبرم نیست
زندان فراموشی من رخنه ندارد
در مصرم و هرگز ز عزیزان خبرم نیست
صائب همه کس می برد از شعر ترم فیض
استادگی بخل در آب گهرم نیست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.