۲۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۹۸

افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت

افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت

ماه رمضان حافظ این گله بد از گرگ
فریاد که زود از سر این گله شبان رفت

شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت

بیقدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت

برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان
آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت

تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت

با قامت چون تیر درین معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت

برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت

چون اشک غیوران به سراپرده مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت

از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنها که به صائب ز وداع رمضان رفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.