۲۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۰۵

در وطن جوهر سخن خوارست
در نگین نام رو به دیوارست

در غریبی کند سخن شهرست
گل نمایان به طرف دستارست

نیست از جذب کهربا نومید
کاه هر چند زیر دیوارست

بر ندارد کسی که بار از دل
دیدنش بر دل جهان بارست

پاس رخسار گلعذاران را
عرق شرم، چشم بیدارست

بیکسان را غمی نمی باشد
غم عالم به قدر غمخوارست

دل عاشق کجا و کعبه و دیر؟
کودک شوخ، خانه بیزارست

هر بلندی که آخرش پستی است
پیش صاحب بصیرتان دارست

مور تلخی نمی کشد صائب
خاک بر قانعان شکرزارست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.