۲۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۲۷

از غیرت رکابت از دیده خون روان است
اما چه می توان کرد پای تو در میان است!

سر جوش نوبهارست روی شکفته تو
رنگ شکسته من ته جرعه خزان است

از شکوفه عاشقان را در خاک و خون کشد عشق
گردد دلیل صیاد زخمی که خونچکان است

از حرف راست گردد پر خون دهن چو سوفار
دایم ز تیر شیون در خانه کمان است

بلبل ز ساده لوحی در آشیان طرازی است
در گلشنی که خاکش با باد همعنان است

ما می زنیم از جهل هر دم به دامنی دست
هر چند روزی ما در دست آسمان است

گوری است پر ز مرده صائب قلمرو خاک
گردون پر ستاره یک چشم خونفشان است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.