۲۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۴۲

در خودآرایی خطرها مضمرست
حلقه فتراک طاوس از پرست

بی سبکروحی و تمکین آدمی
کشتی بی بادبان و لنگرست

قرب خوبان رنج باریک آورد
رشته را کاهش نصیب از گوهرست

عشق می بخشد تمامی حسن را
شمع بی پروانه تیر بی سرپرست

خلق نیکو عیب را سازد هنر
خامی عنبر کمال عنبرست

بی طلب سیراب می گردد ز می
چون سبو دستی که در زیر سرست

پرتو منت کند دل را سیاه
زنگ این آیینه از روشنگرست

در سخن لعلش قیامت می کند
این نمکدان پر ز شور محشرست

بر عذار لیلی آن خال کبود
چشمه خورشید را نیلوفرست

آتش درویشانه خود ای پسر
از طعام میهمانی بهترست

شیر بیگانه است آش دیگران
شوربای خویش شیر مادرست

صائب از شیرینی گفتار خود
طوطی ما بی نیاز از شکرست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.