هوش مصنوعی:
این متن شعری است که با استفاده از استعارهها و تشبیهات زیبا، به موضوعاتی مانند خودشناسی، توکل به خدا، ارزش درونی انسان و دوری از ظواهر فریبنده میپردازد. شاعر از مخاطب میخواهد به جای توجه به ظواهر و داراییهای مادی، به درون خود بنگرد و ارزشهای واقعی را درک کند.
رده سنی:
15+
این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۸۲۸
خَبَریست نورَسیده، تو مَگَر خَبَر نداری؟
جِگَرِ حَسود خون شُد، تو مَگَر جِگَر نداری؟
قَمَریست رو نِموده، پَرِ نورْ بَرگُشوده
دل و چَشمْ وامْ بِسْتان زِ کسی، اگر نداری
عَجَب از کَمانِ پنهان، شب و روز تیرْپَرّان
بِسِپار جان به تیرش، چه کُنی، سِپَر نداری
مِسِ هستیاَت چو موسی، نه زِ کیمیاش زَر شُد؟
چه غَم است اگر چو قارون، به جَوالْ زَر نداری؟
به دَرونِ توست مصری، که تویی شِکَرسِتانَش
چه غَم است اگر زِ بیرونْ مَدَدِ شِکَر نداری؟
شُدهیی غُلامِ صورت، به مثالِ بُت پَرَستان
تو چو یوسُفی، وَلیکِن، به درون نَظَر نداری
به خدا جَمالِ خود را چو در آیِنِه بِبینی
بُتِ خویش هم تو باشی، به کسی گُذَر نداری
خِرَدا نه ظالمی تو، که وِرا چو ماه گویی؟
زِچه روشْ ماه گویی، تو مَگَر بَصَر نداری؟
سَرِ توست چون چراغی، بگِرفته شش فَتیله
همه شش زِچیست روشن، اگر آن شَرَر نداری؟
تَنِ توست هَمچو اُشتُر، که بَرَد به کعبهٔ دل
زِ خَری به حَج نرفتی، نه ازان که خَر نداری
تو به کعبه گَر نرفتی، بِکَشانَدَت سَعادت
مَگُریز ای فُضولی، که زِحَق عَبَر نداری
جِگَرِ حَسود خون شُد، تو مَگَر جِگَر نداری؟
قَمَریست رو نِموده، پَرِ نورْ بَرگُشوده
دل و چَشمْ وامْ بِسْتان زِ کسی، اگر نداری
عَجَب از کَمانِ پنهان، شب و روز تیرْپَرّان
بِسِپار جان به تیرش، چه کُنی، سِپَر نداری
مِسِ هستیاَت چو موسی، نه زِ کیمیاش زَر شُد؟
چه غَم است اگر چو قارون، به جَوالْ زَر نداری؟
به دَرونِ توست مصری، که تویی شِکَرسِتانَش
چه غَم است اگر زِ بیرونْ مَدَدِ شِکَر نداری؟
شُدهیی غُلامِ صورت، به مثالِ بُت پَرَستان
تو چو یوسُفی، وَلیکِن، به درون نَظَر نداری
به خدا جَمالِ خود را چو در آیِنِه بِبینی
بُتِ خویش هم تو باشی، به کسی گُذَر نداری
خِرَدا نه ظالمی تو، که وِرا چو ماه گویی؟
زِچه روشْ ماه گویی، تو مَگَر بَصَر نداری؟
سَرِ توست چون چراغی، بگِرفته شش فَتیله
همه شش زِچیست روشن، اگر آن شَرَر نداری؟
تَنِ توست هَمچو اُشتُر، که بَرَد به کعبهٔ دل
زِ خَری به حَج نرفتی، نه ازان که خَر نداری
تو به کعبه گَر نرفتی، بِکَشانَدَت سَعادت
مَگُریز ای فُضولی، که زِحَق عَبَر نداری
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
۲۷۰۰
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.