هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر با دل خود صحبت می‌کند و از عشق و اضطراب ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر از دل خود می‌پرسد که چرا او را به سمت عشق و اضطراب می‌کشاند و از او می‌خواهد که به او کمک کند تا با این احساسات کنار بیاید. شاعر همچنین به این موضوع اشاره می‌کند که ترس و اضطراب ناشی از عشق طبیعی است و همه آن را تجربه می‌کنند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عشق و اضطراب است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، زبان و سبک شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای نوجوانان کم‌سن‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۲۸۲۹

تو نَفَس نَفَس بَرین دل، هَوَسی دِگَر گُماری
چه خوش است این صَبوری، چه کُنم، نمی‌گُذاری

سِرِ این خدایْ داند که مرا چه می‌دَوانَد
تو چه دانی ای دل آخِر؟ تو بَرین چه دست داری؟

به شکارگاه بِنْگَر، که زَبون شُدند شیران
تو کجا گُریزی آخِر، که چُنین زَبونْ شکاری؟

تو ازو نمی‌گُریزی، تو بِدو هَمی‌گُریزی
غَلَطی، غَلَط از آنی که میانِ این غُباری

زِشَهْ اَرْ خَبَر نداری که هَمی‌کُند شِکارَت
بِنِگَر تو لحظه لحظه، که شکارِ بی‌قَراری

چو به تَرس هر کسی را طَرَفی هَمی‌دَوانَد
اگر او محیط نَبْوَد، زِ کجاست تَرسگاری؟

زِ کسی‌ست تَرس لابُد، که زِ خود کسی نَتَرسَد
همه را مَخوف دیدی، جُز ازین همه‌ست، باری

به هَلاک می‌دَوانَد، به خَلاص می‌دَوانَد
بِهْ ازین نباشد ای جان، که تو دل بِدو سِپاری

بِنِمایَمَت سِپُردن دل، اگر دِلَم بخواهد
دلِ خود بِدو سِپُردم، هم ازو طَلَب تو یاری
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.