۲۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۴۲

جان مشتاقان زکوی دلستان چون بگذرد؟
کاروان شبنم از ریگ روان چون بگذرد؟

نقطه ها طوطی شوند و حرفها تنگ شکر
بر زبان خامه نام آن دهان چون بگذرد

خار در راه نسیم بی ادب نگذاشته است
غیرت بلبل زخون باغبان چون بگذرد؟

پر زند تا روز محشر در فضای لامکان
تیر آهم از ترنج آسمان چون بگذرد

چون صدف تبخاله ای هر گوشه لب وا کرده است
از لب من گریه آتش عنان چون بگذرد؟

بگسل از کج بحث تا از صد کشاکش وارهی
بر نشان یابد ظفر تیر از کمان چون بگذرد

همرهان رفتند اما داغشان از دل نرفت
آتشی بر جای ماند کاروان چون بگذرد

چشم را با سرمه پیوندی است از روز ازل
صائب از گلگشت سیر اصفهان چون بگذرد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۴۳
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۰/۸/۱۷ ۱۴:۴۷

تیر صاف و راست است و کمان کج و خمیده ، تیر تا زمانی که در کنار کمان است در کشاکش است . برای رهایی از این کشاکش باید از کمان بگذرد و عبور کند و زیاد سر به سر کمان نگذارد ، در صورتی به نشان برخورد خواهد کرد که کمان را به حال خودش رها کند و دور شود.....تو نیز اگر راست و درستی و قصد رفتن و رسیدن به هدفت را داری ،سر به سر آدمهای کج بحث نگذار ، از آنها دور شو و به طرف هدف حرکت کن ، هر چند اندکی درنگ با کمان برای سرعت گرفتن و رفتن به سمت هدف لازم است اما درنگ زیاد دور از عقل است....

ناشناس
۱۴۰۰/۸/۱۷ ۱۴:۳۱

مشتاقان و عاشقان پیوسته در حال گریستن هستند و همواره کاروان شبنم یا سیل جاری از چشمشان فرو می ریزد. چنان می گریند که انگار همه ی وجودشان تبدیل به اشک شده ، جان عاشق مانند کاروان شبنم است و کوی دلستان ریگزار است ، شبنم فقط در ریگزار فرو می رود و توان رد شدن و عبور کردن و دور شدن از ریگزار را ندارد.....

ناشناس
۱۴۰۰/۸/۱۷ ۱۴:۱۳

همانطور که شبنم نمی تواند از ریگ عبور کند و بگذرد و خاصیتش فرو رفتن و نفوذ کردن داخل ریگ است و ماندگار شدن.....جان مشتاق هم مانند آن شبنم قادر به رد شدن و عبور کردن و گذشتن و دور شدن و دل کندن از کوی دلستان نیست.....