۲۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۴۰

زلف چون قلاب او آب از دل آهن کشد
ریشه جوهر برون زآیینه روشن کشد

می برد در روز روشن ره به آن تنگ دهن
در شب تاریک هر کس رشته در سوزن کشد

از نظربازان مشو غافل که هر روز آفتاب
با کمال سرفرازی سر به هر روزن کشد

خانه زنبور شد از گردن افرازی هدف
این سزای آن که در این خاکدان گردن کشد

خون من خواهد گرفتن در قیامت دامنش
گر در ایام حیات از دست من دامن کشد

نیست صائب گوشه ای از گوشه دل امن تر
وقت آن کس خوش که رخت خود به این مأمن کشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.