۲۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۶۶

از هجوم اشک دل در چشم خونپالا نماند
در قفس از جوش گل از بهر بلبل جا نماند

شوق دل را از حریم چشم تر بیرون کشید
کشتی ما از سبکباری درین دریا نماند

تا خط بغداد جامم را ز می لبریز کرد
خونبهای توبه ام در گردن مینا نماند

از قماش پیرهن بی جلوه یوسف چه ذوق؟
شیشه خالی بزن بر سنگ چون صهبا نماند

چند ریزد صائب از کلک تو ابیات بلند؟
در بیاض سینه احباب دیگر جا نماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.