هوش مصنوعی: این متن شعری است که از نبود انسانیت، محبت و ارزش‌های انسانی در جهان سخن می‌گوید. شاعر از نبود آشنایان، ندامت، عشق (نمونه‌ی فرهاد و شیرین)، آرامش و حتی نشانه‌های دینی محکم ابراز تأسف می‌کند. او احساس می‌کند که در این روزگار، نرمی گفتار و گرمی کلام نیز از بین رفته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق اجتماعی و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و ادبی (مانند فرهاد و شیرین) ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۲۴۶۷

از دیار مردمی دیار در عالم نماند
آشنارویی به جز دیوار در عالم نماند

تیشه فولاد انگشت ندامت می گزد
حیف یک فرهاد شیرین کار در عالم نماند

هر کجا خاری است در پیراهن من می خلد
گرچه از چشم تر من خار در عالم نماند

از بنای استوار شرع با آن محکمی
غیر برفین گنبد دستار در عالم نماند

گوشه چشمی نماند از مردمی در روزگار
سرمه واری نرمی گفتار در عالم نماند

طالب آمل گذشت و طبعها افسرده شد
کز چه رو آن آتشین گفتار در عالم نماند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.