هوش مصنوعی: شاعر در این متن از نعمت‌های خداوند سپاسگزاری می‌کند، از جمله طبع بی‌نیاز، جان آگاه و زبان نکته‌ساز. او با وجود نداشتن ثروت مادی، خود را صاحب گوهر بی‌قیمتی مانند امتیاز می‌داند. شاعر از رنج‌ها و سختی‌هایی که کشیده سخن می‌گوید و اینکه در شکارستان عالم، چشم طمع بسته است. در نهایت، او از دست کشیدن از دو عالم و گرفتن رشته زلف دراز خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار می‌باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۲۴۷۶

منت ایزد را که طبع بی نیازم داده اند
جان آگاه و زبان نکته سازم داده اند

گرچه دست و دامنم خالی است از نقد مراد
گوهر بی قیمتی چون امتیازم داده اند

کوتهی چون ناله نی نیست درانداز من
در خراش سینه ها دست درازم داده اند

گشته ام صد پیرهن نازکتر از موی میان
آتشین رویان زداغ از بس گدازم داده اند

در شکارستان عالم مدتی چون شاهباز
بسته ام چشم طمع، تا چشم بازم داده اند

از گریبان دو عالم دست کوته کرده ام
تا به کف سر رشته زلف درازم داده اند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.