۲۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۷۶

منت ایزد را که طبع بی نیازم داده اند
جان آگاه و زبان نکته سازم داده اند

گرچه دست و دامنم خالی است از نقد مراد
گوهر بی قیمتی چون امتیازم داده اند

کوتهی چون ناله نی نیست درانداز من
در خراش سینه ها دست درازم داده اند

گشته ام صد پیرهن نازکتر از موی میان
آتشین رویان زداغ از بس گدازم داده اند

در شکارستان عالم مدتی چون شاهباز
بسته ام چشم طمع، تا چشم بازم داده اند

از گریبان دو عالم دست کوته کرده ام
تا به کف سر رشته زلف درازم داده اند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.