۲۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۸۷

دوربینانی که در پرداز دل کوشیده اند
چهره صبح قیامت را همین جا دیده اند

از دو چشم دوربین در زندگی روشندلان
در ترازوی قیامت خویش را سنجیده اند

نیستند از فکر صید خلق غافل زاهدان
گربه ظاهر دیده چون باز از جهان پوشیده اند

کثرت خلق است از وحدت حجاب دیده ها
از علم غافل زگرد لشکری گردیده اند

بوته از بهر گداز خویش سامان داده اند
ساده لوحانی که همچون مه به خود بالیده اند

نیست در روی زمین یک کف زمین بی انقلاب
وقت آنان خوش که در زیر زمین خوابیده اند

می کند زیر و زبر صائب خزان در یک نفس
برگ عیشی را که چون گل خلق بر هم چیده اند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.