هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و مستی ناشی از شراب عشق سخن میگوید. او از معشوق خود گلایه میکند که چرا او را به این حال و روز انداخته است. شاعر بیان میکند که معشوق با نگاه مست خود و با دادن شراب عشق، او را از خود بیخود کرده و عقلش را برده است. او از این حال خراب خود آگاه است اما همچنان تحت تأثیر معشوق قرار دارد.
رده سنی:
18+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههایی مانند شراب و مستی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، مفاهیم عرفانی و فلسفی موجود در شعر نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.
غزل شمارهٔ ۲۸۴۵
بُتِ من به طَعْنه گوید چه میانِ رَهْ فُتادی؟
صَنَما چرا نَیُفتم، زِچُنان میی که دادی؟
صَنَما چُنان فُتادم، که به حَشْر هم نَخیزم
چو چُنان قَدَح گرفتی، سَرِ مَشک را گُشادی
شُدهاَم خَراب لیکِن، قَدَری وقوف دارم
که سَرَم تو بَرگرفتی، به کِنارِ خود نهادی
صَنَما زِچَشمِ مَستَت، که شرابدارِ عشق است
بِدَهی می و قَدَح نی، چه عَظیمْ اوستادی
کَرَمِ تو است این هم، که شراب بُرد عقَلَم
که اگر به عقل بودی بِشِکافَدی زِشادی
قَدَحی به من بِدادی، که هَمیزنم دو دَسْتَک
که به یک قَدَح بِرَستَم زِهزار بیمُرادی
به دو چَشمِ شوخِ مَستَت، که طَرَب بِزاد از وِیْ
که تو روحِ اوَّلینیّ و زِهیچ کَس نَزادی
صَنَما چرا نَیُفتم، زِچُنان میی که دادی؟
صَنَما چُنان فُتادم، که به حَشْر هم نَخیزم
چو چُنان قَدَح گرفتی، سَرِ مَشک را گُشادی
شُدهاَم خَراب لیکِن، قَدَری وقوف دارم
که سَرَم تو بَرگرفتی، به کِنارِ خود نهادی
صَنَما زِچَشمِ مَستَت، که شرابدارِ عشق است
بِدَهی می و قَدَح نی، چه عَظیمْ اوستادی
کَرَمِ تو است این هم، که شراب بُرد عقَلَم
که اگر به عقل بودی بِشِکافَدی زِشادی
قَدَحی به من بِدادی، که هَمیزنم دو دَسْتَک
که به یک قَدَح بِرَستَم زِهزار بیمُرادی
به دو چَشمِ شوخِ مَستَت، که طَرَب بِزاد از وِیْ
که تو روحِ اوَّلینیّ و زِهیچ کَس نَزادی
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.