هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و جدایی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که یاد معشوق دلش را آتش زده است. او از خداوند پاسخ می‌خواهد که چرا معشوق را به قیمتی ناچیز از دست داده است. شاعر تأکید می‌کند که دو جهان در مقابل عشق معشوق بی‌ارزش است و معشوق با وجود سخنان تلخ، همه خواسته‌هایش را برآورده کرده است. در پایان، شاعر از تبریز و شمس‌الدین یاد می‌کند و اشاره می‌کند که معشوق دنیا را بی‌ارزش کرده است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۸۴۶

چو مرا زِعشقِ کُهنه، صَنَما به یاد دادی
دلِ هَمچو آتشم را، به هزار باد دادی

چو زِهَجْرِ تو بِنالَم، زِخدا جواب آید
که چو یوسُفی خَریدی، به چه در مَزاد دادی

دو جهان اگر دَرآیَد به دِلَم، حَقیر باشد
دلِ خسته را زِعشقَت چه عَجَب گُشاد دادی

تو اگر زِخارْ گفتی، دو هزار گُل شِکُفتی
تو اگر چه تَلْخ گفتی، هَمِگی مُراد دادی

تبریزِ شَمسِ دین تو زِ جهان جان چه داری
که دُکانِ این جهان را تو چُنین کَساد دادی
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.