هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به توصیف عشق و تأثیرات عمیق آن بر روح و روان انسان میپردازد. عشق در این شعر به عنوان نیرویی توصیف شده است که میتواند دردها را به گوهر تبدیل کند، دلهای سخت را نرم کند و حتی در سختترین شرایط، امید و تحول ایجاد نماید. همچنین، شعر به موضوعاتی مانند رنج، صبر، و تحول درونی اشاره دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، برخی از تصاویر شعری مانند 'ریشه محکم در دل فولاد' یا 'خون گرم من' ممکن است نیاز به بلوغ فکری برای درک کامل داشته باشند.
غزل شمارهٔ ۲۵۱۸
عشق خوش سودا کف بی مغز را عنبر کند
آه را ریحان، سرشک تلخ را گوهر کند
خار در پیراهنش می ریزد از زخم زبان
عشق هر کس را که می خواهد زبان آور کند
شد دل افشاری فزون از حلقه گشتن زلف را
دام را بسیاری روزن سیه دلتر کند
می کند از مهربانی شیر مادر را زیاد
طفل بدخو هر قدر خون در دل مادر کند
در رگ جان هر که را چون رشته پیچ و تاب هست
بی کشاکش سر برون از روزن گوهر کند
شبنم از همت به خورشید بلند اختر رسید
چون بلند افتاد همت کار بال و پر کند
تا نگردد استخوانم توتیا، آن سنگدل
نیست ممکن درد سنگین مرا باور کند
در دل سخت تو را هم نیست، ورنه آه من
ریشه محکم در دل فولاد چون جوهر کند
رنگ عشق تازه ای ریزد زدلسوزی به خاک
شمع اگر پروانه را یک مشت خاکستر کند
کی غم همراه دارد هر که در منزل رسید؟
خضر چون سیراب شد کی یاد اسکندر کند؟
استخوان را کرد صائب در تن من جوی شیر
خون گرم من نمی دانم چه با نشتر کند
آه را ریحان، سرشک تلخ را گوهر کند
خار در پیراهنش می ریزد از زخم زبان
عشق هر کس را که می خواهد زبان آور کند
شد دل افشاری فزون از حلقه گشتن زلف را
دام را بسیاری روزن سیه دلتر کند
می کند از مهربانی شیر مادر را زیاد
طفل بدخو هر قدر خون در دل مادر کند
در رگ جان هر که را چون رشته پیچ و تاب هست
بی کشاکش سر برون از روزن گوهر کند
شبنم از همت به خورشید بلند اختر رسید
چون بلند افتاد همت کار بال و پر کند
تا نگردد استخوانم توتیا، آن سنگدل
نیست ممکن درد سنگین مرا باور کند
در دل سخت تو را هم نیست، ورنه آه من
ریشه محکم در دل فولاد چون جوهر کند
رنگ عشق تازه ای ریزد زدلسوزی به خاک
شمع اگر پروانه را یک مشت خاکستر کند
کی غم همراه دارد هر که در منزل رسید؟
خضر چون سیراب شد کی یاد اسکندر کند؟
استخوان را کرد صائب در تن من جوی شیر
خون گرم من نمی دانم چه با نشتر کند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.