۲۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۲۸

مطربی خواهم که مست از نغمه سازم کند
هر قدر کز خویش افتم دور آوازم کند

فکر آغاز و غم انجام تا کی، می کجاست؟
تا دمی آسوده از انجام و آغازم کند

در دل آیینه تاریک من خورشیدهاست
چشم می بازد سبکدستی که پردازم کند

بوی گل را غنچه نتواند نهان در پرده داشت
آسمان کی می تواند منع پروازم کند؟

جوش دریا کم نمی گردد ز سرپوش حباب
مهر خاموشی چه با اشک سبکتازم کند؟

در لباس زنگ آزادم زصد نادیدنی
روی آسایش نبیند هر که پردازم کند!

سالها شد چون شرر در سینه می دزدم نفس
تا مگر آن سنگدل با خویش همرازم کند

رتبه افکار من صائب ز شعری بگذرد
گر به تحسین شاه دریادل سرافرازم کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.