هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از استقلال و بی‌نیازی خود سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که مانند آفتاب است و نیاز به تسخیر شدن ندارد. او از رنجش‌های ناشی از دوستان نادرست می‌گوید و خود را پاکباز و حساس به بدرفتاری‌ها توصیف‌ می‌کند. همچنین، به موضوعاتی مانند رنج، آرزو، عشق و تقدیر اشاره می‌کند و از وضعیت خود و انتظاراتش از زندگی می‌نالد.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات حاوی مضامین پیچیده‌ی عاشقانه و انتقادی هستند که برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است نامفهوم یا سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۲۵۲۷

نیستم آتش که هر خاری به زنجیرم کند
آفتاب بی نیازم تا که تسخیرم کند؟

تا دغل از دوستداران دیده ام رنجیده ام
پاکبازم، بد حریفی زود دلگیرم کند

آبروی سعی را گوهر کند ویرانه ام
گنج بردارد سبکدستی که تعمیرم کند

چون قفس در هر رگم چاکی سراسر می رود
سوزن عیسی به تنهایی چه تدبیرم کند؟

دایه بیدرد شکر می کند در شیر من
شیر مردی کو که آب تیغ در شیرم کند؟

کی به مردن آسمان از خاکمالم بگذرد؟
بالم از پرواز چون ماند پر تیرم کند

منت روزی چرا از خرمن دو نان کشم؟
من که چشم مور گندم دیده ای سیرم کند

آرزویی می کند صائب شکار لاغرم
من کیم تا صید بند عشق نخجیرم کند؟

این جواب آن که می گوید شفایی در غزل
رشک معشوقی چه شد، مگذار تسخیرم کند

می کنم از سر برون صائب هوای خلد را
بخت اگر از ساکنان شهر کشمیرم کند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.