۲۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۴۳

سیل اشکم گوهر راز آشکار می کند
آنچه پنهان کرده ام سیما هویدا می کند

لعل نوشین خنده ات کار مسیحا می کند
یعنی از عیسی بمیرد باز احیا می کند

نیست زور بازوی دولت درین ره دستگیر
می خورد خضر آنچه اسکندر تمنا می کند

گر به ظاهر گریه بلبل ندارد اعتبار
دامن خود را به این امید، گل وا می کند

صد بهشت از عشق در هر گوشه ای آماده است
زاهد کوته نظر جنت تمنا می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.