۲۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۹۸

نیستم غمگین که خالی چون کدویم می کنند
کز می گلرنگ صاحب آبرویم می کنند

دست من چون برگ تاک از رعشه ساغر گیر نیست
باده چون مینا دگرها در گلویم می کنند

گرچه می سازم جهانی را زصهبا تر دماغ
هر کجا سنگی است در کار سبویم می کنند

می شود بر دیده من عالم روشن سیاه
جای می گر آب حیوان در کدویم می کنند

گرچه بیقدرم، ولی از دیده چون غایب شوم
همچو ماه عید مردم جستجویم می کنند

می کنند از من توقع صد دعای مستجاب
مشت آبی گر کرم بهر وضویم می کنند

کار سوزن می کند با سینه صدچاک من
رشته مریم اگر صرف رفویم می کنند

می کنم شکر بخیلان از کریمان بیشتر
کز ره امساک حفظ آبرویم می کنند

از تسلیم چون شکر گوارا می کنم
زهر اگر صائب حریفان در گلویم می کنند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.