۲۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۹۹

سالکان خودنما قطع بیابان می کنند
و اصلان چون آسمان در خویش جولان می کنند

گوشه عزلت گلستان است بر ارباب فقر
شیر مردان در قفس عیش نیستان می کنند

سنگ طفلان است باغ دلگشا دیوانه را
پسته ما را به زخم سنگ خندان می کنند

طاق ابرویی که من دیدم ازین سنگین دلان
قبله را در گوشه گیری طاق نسیان می کنند

قسمت ما سینه چاک و دل صدپاره است
از همان گلبن که مردم گل به دامان می کنند

جلوه رنگین ندارد عاقبت، هشیار باش
شهپر طاوس را آخر مگس ران می کنند

گر چنین صائب به شور آیند ارباب سخن
شور محشر را حصاری در نمکدان می کنند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.