۲۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۰۶

گر چنین خوبان صلای جام الفت می دهند
بلبل محجوب ما را بال جرأت می دهند

حیرتی دارم که کافر نعمتان درد و داغ
چون به دست آه طومار شکایت می دهند؟

طفل طبعان چون مگس بر شهد جان چسبیده اند
تلخکامان جان شیرین را به رغبت می دهند

خون ما را روز محشر شاهدی در کار نیست
لاله رخساران به خون ما شهادت می دهند

دولت حسن غریب آسان نمی آید به دست
روزگاری خاکمال گرد غربت می دهند

از برای عاقلان نزل بلا آماده اند
غافلان را سر به صحرای فراغت می دهند

خضر راهت گر کنند از راهزن ایمن مباش
در خور بیداری اینجا خواب غفلت می دهند

عاشقان در حسرت تیغ شهادت سوختند
آب این لب تشنگان را خوش به حکمت می دهند

صائب آن جمعی که تحصیل مروت کرده اند
سر اگر خواهد به خصم بی مروت می دهند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.