۲۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۰۷

داغ ناسور مرا گر بر دل صحرا نهند
از خجالت لاله ها بر کوه پا بالا نهند

از لب پیمانه ها خیزد نوای العطش
پنبه مغز مرا گر بر سر مینا نهند

این عزیزانی که من در مصر دولت دیده ام
در ترازو جنس یوسف را به استغنا نهند

کشتی جمعی که دارد از توکل بادبان
بیشتر در غیر موسم روی در دریا نهند

پرتو رویش چنین گر مجلس افروزی کند
زود باشد شمعها سر را به جای پا نهند

غنچه خسبانی که سر پیچیده اند از روزگار
سر چو صائب بر سر زانوی استغنا نهند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.