۲۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۲۴

شب که دامان سر زلف توام در چنگ بود
دامن صحرای محشر بر جنونم تنگ بود

در گلستانی که شبنم قفل بیرون درست
بلبل گستاخ ما پهلونشین رنگ بود

عالمی را دشمن جان کرد با من نامه اش
امن بودم تا جواب نامه من جنگ بود

در بهارستان وحدت سبزه بیگانه نیست
دست بر هر تار این قانون زدم آهنگ بود

تا غبار خودپرستی شستم از لوح بصر
رو به هر وادی که کردم خضر پیشاهنگ بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.