۲۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۲۵

تا عنان اختیار ناقصم در چنگ بود
تا به زانو پایم از خواب گران در سنگ بود

عاجزان را رحمت حق پرده داری می کند
بودم از صیاد ایمن تا شکارم لنگ بود

سرمه خواب گران در چشم پر خون داشتم
بستر و بالین من چون لاله تا از سنگ بود

از صفای سینه در چشمم جهان تاریک شد
دیو یوسف بود تا آیینه ام در زنگ بود

عدل ایزد بر گرفت از من عذاب قبر را
بس که بر من چار دیوار عناصر تنگ بود

بود در قید محبت تا دلم خود را شناخت
از حلاوت این شکر دایم اسیر تنگ بود

آهنم روزی که منزل داشت در دل سنگ را
چون جرس آوازه ام فرسنگ در فرسنگ بود

نیست صائب همچو طوطی قالبی گفتار ما
بلبل ما در حریم بیضه سیر آهنگ بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.