هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از مفاهیمی مانند نور، عشق، رهایی از غم و رسیدن به حقیقت سخن می‌گوید. شاعر از وجود یک نیروی معنوی و نورانی در حلقه و صف خود سخن می‌گوید که باعث رهایی از تاریکی و غم می‌شود. همچنین، از ماه و نور آن به عنوان نمادی از زیبایی و حقیقت یاد می‌کند و به دنبال رهایی از خوف و رجاست.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۸۶۰

هست در حَلقهٔ ما حَلقه رُبایی، عَجَبی
قَمَری، باخَبَری، دَردْدَوایی، عَجَبی

هست در صُفّهٔ ما، صَف شِکَنی کَزْ نَظَرش
تابَد از روزَنِ دل، نورِ ضیایی، عَجَبی

این چه جام است، که از عینِ بَقا سَر بَرزَد؟
تا زَنَد جانِ مَنَش طالَ بَقایی، عَجَبی

هر کِه از ظُلْمَتِ غَم، بر دلِ او بَند بُوَد
یابد از دولتِ او بَندگُشایی، عَجَبی

این چه سِحْر است که خَلْق از نَظَرش مَحْرومند؟
یا چه ابر است بر آن ماه لِقایی، عَجَبی؟

از کجا تافت چُنان ماه، دَرین قالَبِ تَن؟
تا زِجا رفت دل و رفت به جایی، عَجَبی

چون دل از خانهٔ وَهْمِ حَدَثان بیرون شُد
زِیکی دانهٔ دُر، دید سَرایی، عَجَبی

می نِمود از دَر و دیوارِ سَرا، در تابش
هشت جَنَّت زِ یکی روحْ فَزایی، عَجَبی

شَمسِ تبریز ازین خوف و رَجا باز رَهان
تا بَرآیَد زِعَدَمْ خوف و رَجایی، عَجَبی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.