هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و رنج‌های آن سخن می‌گوید. او از بازی‌های عجیب و غریب عشق و تأثیرات آن بر جان و دل سخن می‌گوید. شاعر همچنین به حکم عشق و تأثیر آن بر زندگی اشاره می‌کند و از ناله‌ها و رنج‌های خود می‌گوید. در نهایت، او از نیاز به رهایی از اندیشه‌ها و تهی شدن از خود برای رسیدن به آرامش سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق و فلسفی درباره عشق و رنج است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۲۸۶۱

چند روز است که شطرنجِ عَجَب می‌بازی
دانهٔ بوالْعَجَب و دامِ عَجَب می‌سازی

کِه بَرَد جانْ زِتو، گَر زان که تو دلْ سَخت کُنی؟
کِه بَرَد سَر زِتو، گَر زان که بدین پَردازی؟

صِفَتِ حُکْمِ تو در خونِ شهیدان رَقصَد
مرگِ موش است، وَلیکِن بَرِ گُربه بازی

بَدگُمان باشد عاشق، تو ازین‌ها دوری
همه لُطفیّ و زِسَر لُطفِ دِگَر آغازی

هَمچو نایَم، زِلَبَت می‌چَشَم و می‌نالَم
کم زَنَم، تا نکُند کَس طَمَعِ اَنْبازی

نایْ اگر ناله کُند، لیک ازو بویِ لَبَت
بِرَسَد سویِ دِماغ و بِکُند غَمّازی

تو که می‌ناله کُنی، گَرنَه پِیِ طَرّاری‌ست
از گِزافه تو چُنین خوش دَم و خوش آوازی

نه هر آواز گواه است، خَبَر می‌آرَد
این خَبَر فَهْم کُن اَرْ هم نَفَسِ آن رازی

ای دل از خویش و از اندیشه تَهی شو، زیرا
نِی تَهی گشت، ازان یافت زِوِیْ دَمسازی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.