۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۴۲

کی ز سیل گرمرو بر روی صحرا می رود؟
آنچه از مژگان تر بر چهره ما می رود

عشق را در کشور ما آبروی دیگرست
یوسف اینجا بر سر راه زلیخا می رود

بر امید وعده شب در میان زلف او
روزگاری شد که روز از کیسه ما می رود

رفتی و از بدگمانیهای عشق دوربین
تا تو می آیی به مجلس دل به صد جا می رود

بیشتر ارباب دنیا زر به منعم می دهند
آب این بی حاصلان یکسر به دریا می رود

سرو مشرب در زمین هند بالا می کشد
آب می آید به این گلزار و صهبا می رود

کی نهد صائب قدم بر دیده گریان من؟
آن که از رنگ حنایش خار در پا می رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.