۲۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۴۳

چون خرامان از نظر آن سرو قامت می رود
همچو سیل از پیش، پای کوه طاقت می رود

این سر سختی که از سنگ ملامت خورده است
زود دل در حلقه اهل سلامت می رود

در بیابان جنون از راهزن اندیشه نیست
کاروان در کاروان سنگ ملامت می رود!

در خرابات مغان بی عصمتی را راه نیست
دختر رز با سیه مستان به خلوت می رود

سوخت از گرمی نفس در سینه باد سموم
گردباد از وادی ما کی سلامت می رود؟

در حقیقت منتنی دارد به ارباب کرم
هرکه بی منت به زیربار منت می رود

پیرویهای خضر ما را بیابان مرگ کرد
این سزای آن که در دنبال شهرت می رود

رنگ پرواز وداع از چهره گل یافتم
چشم حسرت واکن ای بلبل که فرصت می رود

از دل صد پاره صائب چه می پرسی نشان؟
مدتی شد در رکاب اشک حسرت می رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.