۲۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۴۶

از نظر یک دم که آن شکل و شمایل می رود
حاصل دریا و کان از دیده و دل می رود

در بیابانی که نعل شوق ما در آتش است
نقش پای ناقه پیشاپیش محمل می رود

کوچه باغ زلف اگر پایان ندارد گو مدار
می توان رفتن به مژگان هر کجا دل می رود

در ته هر خاربن صیاد دام افکنده ای است
آهوی مغرور را بنگر چه غافل می رود

از زمین گیری بر آ، سنگ نشان خود نیستی
جاده با افتادگی منزل به منزل می رود

طعن نسیانم مزن، شرم از رخ آیینه کن
خود ببین آن چهره هرگز از مقابل می رود؟

گربه فردوس از سرکوی تو صائب را برند
می رود اما چو مرغ نیم بسمل می رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.