۲۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۵۱

هر کجا حرف شراب ارغوانی می رود
از دهان خضر آب زندگانی می رود

ناامیدی می دواند موسی ما را به طور
دیگ شوق ما بسر از لن ترانی می رود

هیچ کس از کاروان شوق در دنبال نیست
آتش اینجا پیش پیش کاروانی می رود

حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر من
چون ترا می بینم از خونم روانی می رود

کعبه چون بر تن لباس شبروان پوشیده است؟
گر نه شبها بر سر کویش نهانی می رود

صائب ازدل می رود بیرون خیال وصل او
گر ز خاطر یاد ایام جوانی می رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.