هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و دل‌بستگی سخن می‌گوید و مخاطب را به بازگشت به سوی خود دعوت می‌کند. شاعر از زیبایی و فریبندگی دنیا و همچنین از ترس و تردیدهای عاشقانه سخن می‌گوید و در نهایت به شمس تبریز اشاره می‌کند که مانند شمعی همیشه حاضر است و نیازی به انتظار برای فردا نیست.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در سنین بالاتر یافت می‌شود.

غزل شمارهٔ ۲۸۶۶

گَر گُریزی به مَلولی زِ منِ سودایی
روکَشان، دست گَزان، جانِبِ جانْ بازآیی

زین خیالی که کَشان کرد تو را، دست بِکَش
دست ازو گَر نَکَشی، دستْ پَشیمان خایی

رو بِدو آر و بگو خواجه کجا می‌کَشی‌اَم؟
کاسْمان، ماه ندیده‌ست بدین زیبایی

رایِگان رویْ نِموده ست، غَلَط افتادی
باش تا در طَلَب و پویه جهان پیمایی

گَنده پیر است جهان، چادرِ نو پوشیده
از بُرون شیوه و غَنْج و زِدرونْ رُسوایی

چو بِدان پیر رَوی، بَختِ جوانَت گوید
سَرِخَر مَعدهٔ سگ، رو که همان را شایی

لا یَغُرَّنَّکَ سَدُّ هَوَسٍ عَنْ رایی
کَمْ قُصُورٍ هُدِمَتْ مِنْ عِوَجِ الْآراءِ

اَشْتَهی اَنْصَحُ لکِنَّ لِسانی قُفِلَتْ
اِنَّنی اَنْصَحُ بِالصَّمْتِ عَلَی الْاِخْفاءِ

این همه ترس و نِفاق و دودلی باری چیست؟
نه که در سایه و در دولتِ این مولایی؟

بیم ازان می‌کُنَدت تا بِرَوَد بیم از تو
یار ازان می‌گَزَدَت تا همه شِکَّر خایی

شَمسِ تبریز نه شمعی‌ست که غایب گردد
شب چو شُد روز، چرا مُنْتَظرِ فردایی؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.