هوش مصنوعی: این متن شعری است که به بیان مفاهیم عرفانی و فلسفی می‌پردازد. شاعر از عناصری مانند اندیشه، عشق، خرد، و طبیعت استفاده می‌کند تا مفاهیم عمیقی مانند بی‌اثری در عشق، جستجوی حقیقت، و ناتوانی در فرار از سرنوشت را بیان کند. متن پر از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده است که خواننده را به تفکر و تأمل وامیدارد.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۸۷۲

مُرغِ اندیشه که اَنْدَر همه دل‌ها بِپَری
به خدا کَزْ دل و از دِلْبَرِ ما، بی‌اَثَری

آفتابی که به هر روزنه‌یی دَرتابی
از سَرِ روزَنِ آن اصلِ بَصَر، بی‌بَصَری

بادِ شبگیر که چون پیکْ خَبَرها آری
زآنچه دریایِ خَبَرهاست، چرا بی‌خَبَری؟

دیدبانا که تو را عقل و خِرَد می‌گویند
ساکنِ سَقْفِ دِماغیّ و چراغِ نَظَری

بر سَرِبام شُدَسْتی، مَهِ نو می‌جویی
مَهِ نو کو و تو مِسکینْ به کجا می‌نِگَری؟

دلِ تَرسَنده که از عشقْ گریزان شُده‌یی
زِ کَفِ عشق اگر جانْ بِبَری، جانْ نَبَری

رَه زَنانند، به هر گام یکیِ عشوه دِهی
وای بر تو، گَر ازین عشوه دِهان، عشوه خَری

ای مَهْ اَرْتو عَسَسی، اَلْحَذَر از جامه کَنان
که کُلاهَت بِبَرند، اَرْچه که سیمین کَمَری

به حَشَر غِرِّه مَشو، این نِگَر ای مَهْ کَزْ بیم
می‌گُریزی همه شب، گرچه شَهِ باحَشَری

می‌گُریزی تو، ولی جان نَبَری از کَفِ عشق
تیرَت آید سه پَری، گرچه همه تن سِپَری

گَر همه تَنْ سِپَری، وَرْرَهِ پنهان سِپُری
وَرْدو پَر وَرْسه پَری، در فَخِ آن دامْ دَری

مَردمِ چَشم که مَردم به تو مَردم بیند
نَظَرت نیست به دل، گرچه که صاحِب نَظَری

در درونِ ظُلُماتِ سِیَهیِّ چَشمان
هَمچو آبِ حَیوان، ساکنی و مُسْتَتَری

خانه در دیده گرفتیّ و تو را یار نَشُد
آن کِه از چَشمهٔ او جوش کُند دیده وَری

گَر شِکَر را خَبَری بودی از لَذَّتِ عشق
آب گشتی زِ خَجالَت، نَنِمودی شِکَری

چَشمِ غَیرت زِحَسَد گوشِ شِکَر را کَر کرد
تَرس از آن چَشم که در گوشِ شِکَر ریخت کَری

شیرِ گَردون که همه شیردِلان از تو بَرَند
جِگَر و صَف شِکَنی، حَمْیَت و اِسْتیزه گَری

جِگَرِ با جِگَران، آبِ ظَفَر از تو خورند
به کمین گاهِ دلِ اهلْ دِلان، بی‌جِگَری

شیر زآتش بِرَمَد سَخت و دلْ آتشکده‌یی ست
جانِ پروانه بُوَد بر شَرَرِ شمعْ جَری

پَر پروانه بِسوزَد، جُز پروانهٔ دل
که پَرَش دَهْ پَره گَردد زِفُروغِ شَرَری

شاهِ حِلْمی، زُحَلا زیرِ پَرِ دلْ می‌رو
تا تو را عِلْم دَهَد، واهِبِ انسان و پَری

رو به مرّیخ بگو که بِنِگَر وُصلَتِ دل
تا که خَنْجَر بِنَهی، هیچ سَری را نَبُری

گَر توانی عِوَضِ سَر، سَرِ دیگر دادن
سِزَد اَرْسَر بِبُری، حاکِم و وَهّابِ سَری

سَر زِتو یافت سَری، پَر زِتو دُزدید پَری
گُل زِتو آموخت تَری، زَر زِتو آوَرْد زَری

شیشه گَر کو به دَمی صد قَدَح و جام کُند
قَدَحی گَر شِکَند، زو نَتَوان گشت بَری

مُشتری را نَرَسَد لاف که من سیم بَرَم
که نبود و نَبُوَد سیم بَری سیمْ بَری

مُشتری بود زُلَیخا، مَهِ کَنْعانی را
سیم بَر بود بَرِ سیم بَرْ از زَرشُمَری

زُهرهٔ زَخْمه زن آخِر بِشِنو زَخْمهٔ دل
به تَری غِرِّه مَشو، چَنگ کُنندَت به تَری

چَنگِ دل چند ازین، چنگ و دَف و نایْ شِکَست
وای بر مادرِ تو، گَر نکُند دلْ پدری

ای عُطارِد بس ازین کاغذ و از حِبْر و قَلَم
زَفتی و لاف و تَکبُّر، حِیَل و پُر هُنری

گَر پَلَنگی به یکی باد، چو موشی گَردی
وَرْتو شیری به یکی بَرق، زِروبَهْ بَتَری

سَر قَدَم کُن چو قَلَم، بر اثرِ دلْ می‌رو
که اثرهاست نَهان، در عَدَم و بی‌صُوَری
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.