۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۷۱

روز روشن می کند چون لاله می دل را سیاه
در شب تاریک باید باده روشن کشید

بر نیامد از زبردستان کسی با آسمان
گوش تا گوش این کمان را آه گرم من کشید

پیش ازین می ریختم در ریگ روغن را چو آب
این زمان از ریگ می باید مرا روغن کشید

از قناعت بیش شد منت پذیریهای من
باید از هر دانه اکنون ناز صد خرمن کشید

از ملامت ترک نتوان کرد شغل عشق را
پا به زخم خار نتوان صائب از گلشن کشید

تا ازین ویرانه آن خورشید رو دامن کشید
آه میل آتشین در دیده روزن کشید

در دل سخت تو را هم نیست، ورنه جذب من
بارها آتش زسنگ و آب از آهن کشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.