۲۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۷۶

دل نیاسود از تردد تا نشد منزل سفید
کرد ما را رو سفید آخر، که روی دل سفید!

بوی پیراهن نیامد، پیر کنعان تا نکرد
از دو چشم خود در دولتسرای دل سفید

چشم ما آب سیاه آورد از بس انتظار
تا شد از دامان صحرای طلب منزل سفید

حلقه بیرون در آتش است از نور شمع
چون سپند ما تواند شد درین محفل سفید؟

شد زلخت دل یکی صد آبروی چشم ما
کرد گوهر روی این دریای بی حاصل سفید

در جواب تلخ دادن ترشرویی می کنند
چون شود در عهد این بی حاصلان سایل سفید؟

همت ما صرف در پرداز دل شد از جهان
ما همین یک خانه را کردیم ازین منزل سفید

گر به دریا سایه اندازد گلیم بخت ما
در شبستان صدف گوهر شود مشکل سفید

کلک صائب تازه شد تا این غزل را نقش بست
روی دهقان را کند سرسبزی حاصل سفید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.