۳۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۷۶

شِکَنی شیشهٔ مَردم، گِرو از من گیری
همه شب عَهد کُنی، روزْ شِکَستن گیری

شیری و شیرشِکَن، کینه زِخرگوش مَکَش
قادری که شِکَنی شیر و تَهَمْتَن گیری

ای سُلَیمان که به فَرمانْت بُوَد دیو و پَری
بی گُنَه مور چرا بر سَرِ خَرمَن گیری؟

نَنْگَری هیچ غَنی را و یکی عوری را
خوش گَریبان کَشی و گوشهٔ دامَن گیری

هین مَتَرس ای دل ازان جور، که مَأمَن آن جاست
ای دل اَرْعاقلی آرامْ به مَأمَن گیری

تَرکِ یک قطره کُنی، ماهیِ دریا باشی
تَرکِ یک حَبّه کُنی، مُلْکَتِ مَخْزَن گیری

دور از آبی تو چو روغن، چو همه او نَشَوی
چون شُدی او، پس از آن، آب زِروغَن گیری

نَنگِ مَردانی، اگر او به جَفا نیزه کَشَد
به سویِ او نَرَویّ و پِیِ جوشَن گیری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.