۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۰۷

کسی تا کی به دامان شب و آه سحر پیچد؟
به تحقیق خبر تا چند در هر بیخبر پیچد؟

نسازد مرگ بی شیرازه اوراق وجودش را
خیال غنچه او هر که را بر یکدگر پیچد

حباب از عهده تسخیر دریا برنمی آید
خموشی چون بساط شکوه را بر یکدگر پیچد؟

مگر از گرم رفتاری بسوزد دامن، ورنه
که دارد آنقدر فرصت که دامن بر کمر پیچد؟

دلیل تنگ طرفیهاست اظهار ملال خود
من و آهی که از دل چون برآید در جگر پیچد

در آن گلشن که از هر خار صد گل می توان چیدن
چرا چون تاک کس هر لحظه بر شاخ دیگر پیچد؟

زپای عقل صائب هیچ کاری بر نمی آید
مگر شوق این ره خوابیده را بر یکدگر پیچد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.