هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر با زبانی استعاری و پر از کنایه، مخاطب خود را از فرار و گریختن بازمی‌دارد. شاعر تأکید می‌کند که مخاطب در قبضه‌ی اوست و هرگونه تلاش برای فرار بی‌فایده است. او از تصاویر مختلفی مانند پروانه، بلبل، جغد و نقاش استفاده می‌کند تا نشان دهد که مخاطب نمی‌تواند از دست او بگریزد. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند وطن، هنر و ماهیت وجودی انسان اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۸۷۸

هَله تا ظَن نَبَری، کَزْ کَفِ من بُگْریزی
حیله کَم کُن، نگُذارم که به فَن بُگْریزی

جانِ شیرینِ تو در قَبْضه و در دستِ من است
تَنِ بی‌جان چه کُند، گَر تو زِ تن بُگْریزی؟

گَر همه زَهرَم، با خویِ مَنَت باید ساخت
پس تو پَروانه نه‌یی گَر زِ لَگَن بُگْریزی

چون کَدو بی‌خَبَری زین که گِلویَت بَستَم
بَستَم و می‌کَشَمَت، چون زِرَسَن بُگْریزی؟

بُلبُلان و همه مُرغانْ خوش و شاد از چَمَن اند
جُغد و بوم و جُعَلی، گَر زِچَمَن بُگْریزی

چون گرفتارِ مَنی، حیله مَیَندیش، آن بِهْ
که شَوی مُرده و در خُلْقِ حَسَن بُگْریزی

تو کُهِ قاف نه‌یی، گَر چو کَهْ از جا بِرَوی
تو زَرِ صاف نه‌یی، گَر زِ شِکَن بُگْریزی

جانِ مَردان همه از جانِ تو بیزار شوند
چون مُخَنَّث اگر از خوبِ خُتَن بُگْریزی

تو چو نَقْشی، نَرَهی از کَفِ نَقّاشْ، مَکوش
وَثَنی، چون زِ کَفِ کِلْک و شَمَن بُگْریزی؟

من تو را ماه گرفتم، هَله خورشید تویی
در خُسوفی گَر از این بُرج و بَدَن بُگْریزی

تو زِ دیوی نَرَهی گَر زِ سُلَیمانْ بِرَمی
وَزْ غَریبی نَرَهی چون زِ وَطَن بُگْریزی

نه، خَمُش کُن، که مرا با تو هزاران کار است
خود سُهیلَت نَهِلَد تا زِیَمَن بُگْریزی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.