۱۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۵۲

شود چون بیش نعمت، مایه تشویش می گردد
که نوش بی حساب آهن ربای نیش می گردد

درین بازار هر کس خود فروشی پیشه می سازد
اگر دریای پر گوهر بود درویش می گردد

یکی صد می شود زور کمان از حلقه گردیدن
کی از پیری مسلمان نفس کافر کیش می گردد؟

چنان کز بال و پر طاوس را زیبایی افزاید
زخط سبز حسن ساده رویان بیش می گردد

زخونریزی نگردد قامت خم تیغ را مانع
زپیری بدگهر را دل سیاهی بیش می گردد

چنان کز ابر بی باران شود باطل زراعتها
زافلاس کریمان عالمی درویش می گردد

گر از ناخن رخ آیینه را نتوان خراشیدن
زخط چون صفحه رخسار خوبان ریش می گردد؟

مرا از آن گوشه میخانه افتاده است خوش صائب
که هر کس می گذارد پا در او بیخویش می گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.