۲۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۷۶

معانی اهل صورت را به گرد دل نمی گردد
به منزل، چون مصور شد، ملک داخل نمی گردد

نبرد از مغز زاهد باده گلرنگ خشکی را
به آب زندگانی این زمین قابل نمی گردد

نگاه بی غرض با حسن در یک پیرهن باشد
حجاب چشم مجنون پرده محمل نمی گردد

دل بیتاب پاس عصمت معشوق می دارد
به گرد شمع، این پروانه در محفل نمی گردد

نگردد سنگ راه سالکان آسایش دنیا
که سیل تندرو آسوده در منزل نمی گردد

نباشد بار بر آزاد مردان عقده مشکل
قد سرو و صنوبر خم زبار دل نمی گردد

به امید برومندی نهالی را رسانیدم
ندانستم کز او جز بار دل حاصل نمی گردد

زقتلم چون حنا آن دست سیمین را نگارین کن
که خون من و بال دامن قاتل نمی گردد

دم نشمرده صائب جنگ دارد با دل روشن
که صبح صادق از پاس نفس غافل نمی گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.