۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۸۷

بِدِه ای کَفِّ تو را قاعده لُطْف اَفْزایی
کَفِ دریا چه کُند خواجه به جُز دریایی؟

چون تو خواهی که شِکَرخایی، غَلَط اندازی
زِپِیِ خشمِ رَهی، ساعِد و کَفْ می‌خایی

صَنَما مَغْلَطه بُگْذار و مگو تا فردا
چون تویی پایِ عَلَم نَقْدْ کِه را می‌پایی

تُرُشم گفتی و پیشِ شِکَرِ بی‌حَدِ تو
عَسَل و قَند چه دارند به جُز سِرکایی؟

گرچه من روتُرُشَم، لیک خُمِ سِرکه نِیَم
وَرْچه هر جا بِرَوَم، لیک نِیَم هرجایی

گَر تو خوبیّ و مَنَم آیِنِهٔ رویِ خوشَت
پیشِ رو دار مرا چون که جهانْ آرایی

نی غَلَط گفتم، سَرمَست بُدَم، زَفت زَدَم
کِی بُوَد آیِنِه را با رُخِ تو گُنجایی؟

نو فُسونی‌ست مرا سَخت عَجَب، پیش تَرآ
تا به گوشِ تو فرو خوانم، ای بینایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.