۱۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۱۷

نظربازی که چشم پرخماری در نظر دارد
همیشه مستی دنباله داری در نظر دارد

تو ای خضر از زلال زندگی بردار کام خود
که این لب تشنه لعل آبداری در نظر دارد

مشو در پرده شرم از فریب چشم او غافل
که شهباز از نظر بستن شکاری در نظر دارد

زخال عیب از ان ساده است روی گل درین گلشن
که از هر شبنمی آیینه داری در نظر دارد

زحرف توتیا و سرمه گردد آب در چشمش
کسی کز رهگذار او غباری در نظر دارد

نمی لرزد به نقد جان شیرین دل چو فرهادش
کسی کز کارفرما مزد کاری در نظر دارد

درین میدان جانبازان نماند بر زمین گردی
که دایم جلوه گلگون سواری در نظر دارد

به قصد سینه درای نفس را راست می سازد
زدریا موجه ما گر کناری در نظر دارد

ندارم هیچ جا آرام از ان سرو سبک جولان
خوشا قمری که سرو پایداری در نظر دارد

غبار پیکرش چون گردباد از پای ننشیند
سبک مغزی که اوج اعتباری در نظر دارد

مرا در چار موسم هست گل پیش نظر صائب
اگر ده روز بلبل گلعذاری در نظر دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.