۲۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۷۵

حدیث تلخ را جاهل شراب ناب می گیرد
نمک در دیده بیدرد رنگ خواب می گیرد

یکی صد شد فروغ حسن گل از صحبت شبنم
چراغ نیک بختان روشنی از آب می گیرد

اگر سرگشتگان را بحر نزد خویش نگذارد
به گرد خویش گشتن را که از گرداب می گیرد؟

نیم در حالت مستی زغم ایمن که می دانم
مرا در رهگذار سیل دایم خواب می گیرد

همیشه وقت فیض از عرض مطلب می شوم غافل
سگ نفس مرا در صبح دایم خواب می گیرد

از ان از سایه خود می گریزم هر طرف صائب
که صید وحشی من سایه را قصاب می گیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.