۳۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۹۶

قُرَّةُ الْعَیْنِ مَنی ای جان، بلی
ماهِ بَدْری، گِردِ ما گَردان، بلی

صد هزاران آفرین بر رویِ تو
می فرستد حوری و رِضوان، بلی

ای چراغ و مَشْعله‌یْ هفت آسْمان
خاکیان را آمدی مِهْمان، بلی

از کَمالِ رَحْمَت و شاهَنْشَهی
گنج آید جانِبِ ویران، بلی

سَروِ رَحْمَت چون خُرامان شُد به باغ
یابَد اِبْلیسِ لَعینْ ایمان، بلی

چون شِکَستی شیشهٔ درویش را
واجِب آید دادنِ تاوان، بلی

مُلْک بَخشَد، مالِکُ الْمُلْک از کَرَم
عِلْم بَخشَد عَلَّمَ الْقُرْآن، بلی

آفتابی چون زِ مشرق سَر زَنَد
ذَرّه‌ها آیند در جولان، بلی

جاءَ رَبُّک وَالْمَلائِک چون رَسید
هر مُحالْ اکنون شود امکان، بلی

در فُتوحِ فُتِّحَتْ اَبْوابُها
گَردَدَت دشوارها آسان، بلی

امشب ای دِلْدارِ خواب آلودِ من
خواب را رانی زِ نَرگسْدان، بلی

چَشمِ نرگس چون به تَرکِ خواب گفت
بَرخورَد از فُرجهٔ بُستان، بلی

مَغزِ خود را چون زِ غَفلَت پاکْ روفت
بو بَرَد از گُلْبُن و ریحان، بلی

روز تا شب مَست و شب تا روزْ مَست
سَخت شیرین باشد این دوران، بلی

بُلبُلا بر مِنْبَرِ گُلْبُن بگو
هست مُحسن دَرخورِ اِحْسان، بلی

چون فُزون شُد اِشْتِهایِ مُسْتَمِع
سنگ آرَد مَنْطِقِ لُقمان، بلی

از دیارِ مصر مَر یعقوب را
ریحِ یوسُف شُد سویِ کَنْعان، بلی

گَر خَمُش باشیّ و سِر پنهان کُنی
سِر شود پیدا از آن سُلطان، بلی

خامُشی صَبر آمد و آثارِ صَبر
هر فَرَج را می‌کَشَد از کان، بلی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.