۲۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۱۸

دماغ خشک ما را باده رنگین نمی سازد
شراب آتشین با کاسه چوبین نمی سازد

نگیرد رنگ از فانوس رنگین شعله سرکش
می گلگون رخ زرد مرا رنگین نمی سازد

هنرمندی اگر این قدر دارد، جز به خون خود
دهان تیشه فرهاد را شیرین نمی سازد

نسازد قدردان وقت را شور جنون غافل
که خواب بلبلان را فصل گل سنگین نمی سازد

به شکر، خسرو دوشاب دل، پیوست از شیرین
سر پوچ هوسناکان به یک بالین نمی سازد

زبس سود از سفر برخاست در ایام ما صائب
حنا را رفتن هندوستان رنگین نمی سازد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.