هوش مصنوعی:
این شعر به بیان دردها و رنجهای عاشقانه و تنهایی شاعر میپردازد. شاعر از سوختن در آتش عشق و بیپاسخی معشوق شکایت دارد و با تصاویر شعری مانند شمع، دریا، صحرا و آتش، احساسات خود را به تصویر میکشد. او از بیتوجهی جهان به دردهایش مینالد و در عین حال، به کمال عشق و نیاز به دلسردی برای رسیدن به آن اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۳۰۲۷
کدامین روز بر حالم دل خارا نمی سوزد؟
ز اشک آتشینم دامن صحرا نمی سوزد
کدامین روز اشک من به دریا روی می آرد؟
که همچون شمع، ماهی در دل دریا نمی سوزد
بود دلسردیی لازم کمال عشقبازی را
که عاشق تا به کام دل نسوزد وا نمی سوزد
من گریان سراپا سوختم از داغ تنهایی
که می گوید در آتش چوب تر تنها نمی سوزد؟
اگر نه آتش سوزنده دست آموز می گردد
چرا دست کسی از ساغر صهبا نمی سوزد؟
نمی گردد به گردش فیض چون پروانه هر ساعت
کسی چون شمع تا در پرده شبها نمی سوزد
درین بستانسرا سرو سرافرازی نمی یابم
که همچون شمع سبز از رشک آن بالا نمی سوزد
اگر نه آشتی داده است ساقی جنگجویان را
چرا از آتش می پنبه مینا نمی سوزد؟
دلیل صافی عشق است خاموشی و حیرانی
که در روغن نمک تا هست بی غوغا نمی سوزد
زخورشید قیامت مشرب عاشق چه غم دارد؟
که داغ لاله هرگز سینه صحرا نمی سوزد
چه پروا دارد از دمسردی اغیار داغ ما؟
گل خورشید عالمتاب از سر ما نمی سوزد
نهال طور در آب و عرق غرق است از خجلت
زرشک کلک صائب نیشکر تنها نمی سوزد
ز اشک آتشینم دامن صحرا نمی سوزد
کدامین روز اشک من به دریا روی می آرد؟
که همچون شمع، ماهی در دل دریا نمی سوزد
بود دلسردیی لازم کمال عشقبازی را
که عاشق تا به کام دل نسوزد وا نمی سوزد
من گریان سراپا سوختم از داغ تنهایی
که می گوید در آتش چوب تر تنها نمی سوزد؟
اگر نه آتش سوزنده دست آموز می گردد
چرا دست کسی از ساغر صهبا نمی سوزد؟
نمی گردد به گردش فیض چون پروانه هر ساعت
کسی چون شمع تا در پرده شبها نمی سوزد
درین بستانسرا سرو سرافرازی نمی یابم
که همچون شمع سبز از رشک آن بالا نمی سوزد
اگر نه آشتی داده است ساقی جنگجویان را
چرا از آتش می پنبه مینا نمی سوزد؟
دلیل صافی عشق است خاموشی و حیرانی
که در روغن نمک تا هست بی غوغا نمی سوزد
زخورشید قیامت مشرب عاشق چه غم دارد؟
که داغ لاله هرگز سینه صحرا نمی سوزد
چه پروا دارد از دمسردی اغیار داغ ما؟
گل خورشید عالمتاب از سر ما نمی سوزد
نهال طور در آب و عرق غرق است از خجلت
زرشک کلک صائب نیشکر تنها نمی سوزد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.